معنی چرغ، قوش

حل جدول

چرغ ، قوش

از پرندگان شکاری


چرغ، قوش

از پرندگان شکاری


چرغ

از مرغ های شکاری

لغت نامه دهخدا

قوش قوش

قوش قوش. (ع اِ صوت) زجری است مر کلب را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).کلمه ای است که بدان سگ را رانند. (ناظم الاطباء).


چرغ

چرغ. [چ َ] (اِخ) قریه ٔ بزرگی نزدیک بخارا که عده ای از دانشمندان بدانجا منسوبند. صاحب معجم البلدان ذیل لغت «شرغ » نویسد: «وهو تعریب «چرغ » و هی قریه کبیره قرب بخارا ینسب الیها قوم من اهل العلم قدیماً و جدیداً». (معجم البلدان): دیگر شخصی بود از چرغ بخارا که او را علوی چرغی گفتندی...او را در بارگاه حاضر کردند. (از تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 ص 179).

چرغ. [چ َ] (اِ) جانوریست شکاری مشهور و معروف، از جنس سیاه چشم، و عربی آن «صقر» است. (برهان). نام جانوریست پرنده که شکاریی است مشهور. (جهانگیری). مرغی است شکاری. (انجمن آرا) (آنندراج). پرنده ٔ شکاری از جنس سیاه چشم و «صقر» معرب آنست. (ناظم الاطباء). اسم قسمی از پرندگان شکاریست که نام عربیش صقر است. (فرهنگ نظام). چرخ. پرنده ای شکاری از نوع شاهین و شاهباز. شاهین. باز. باشه. نوعی مرغ شکاری. زمج. اَجدَل. اَخطَب. صقر [ص َ / ص ُ].عُلاّم. قُطامی ّ. نَهشَل. (منتهی الارب):
از باد روی خوید چو آبست موج موج
وز نوس پشت ابر چو چرغ است رنگ رنگ.
خسروانی.
زمانه شد از گرد چون پر چرغ
جهانجوی بگذشت بر مای و مرغ.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2201).
سپاه انجمن کرد بر مای و مرغ
سیه گشت خورشید چون پر چرغ.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2414).
بیاورد باید همی یوز و باز
همان چرغ وشاهین گردنفراز.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 3153).
ز شاهین و چرغ آسمان بسته ابر
رمان از غو طبل ِ بازان هژبر.
اسدی.
ز میغ روان چرخ چون پر چرغ
پرآواز رامشگراز مرغ مرغ.
اسدی.
طعمه ٔ شیر کی شود راسو
مسته ٔ چرغ کی شود عصفور.
مسعودسعد.
چون باز و چرغ چرخ همی داردم به بند
گر در حذر غرابم و در رهبری صبا.
مسعودسعد.
از آن خجسته و شاه اسپرغم هر دو شدند
یکی چو دیده ٔ چرغ و یکی چو چنگ عقاب.
مسعودسعد.
چرغان بسرچنگ درآورده تذروان
تسبیح شده از دهن مرغ مرآنرا.
سنائی.
در مرغ همچو چرغ به چنگالان
میکاود وجغاره نمی یابد.
سوزنی.
قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان
چرغ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.
سوزنی.
گله ٔ آهو دیدیم سگان و چرغ و باز برگماشتیم، این آهوان برفتند و بر پشته ای شدند، پس بزیر آمدند، دگرباره سگان آهنگ کردند وسر بدنبال ایشان درنهادند، دگرباره بآن پشته گریختند، سگان بجانبی گریختند و چرغان بجانبی. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 316). رجوع به چرخ شود.


قوش

قوش. (معرب، ص) معرب کوچک. (المعرب جوالیقی ص 256، 257) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء): رجل قوش، ای صغیرالجثه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).

قوش. (ترکی، اِ) مرغی است شکاری. (ناظم الاطباء). هر پرنده ٔ شکاری. (فرهنگ نظام). و در لغات ترکی نوشته قوش بضم قاف و واو معدوله غیرملفوظ و سکون شین بمعنی شکاری مثل باز و جره و شکره و شاهین عموماً و به معنی باز خصوصاً. (آنندراج) (غیاث اللغات).

فرهنگ عمید

چرغ

پرنده‌ای شکاری شبیه باز، به‌اندازۀ کلاغ، خاکستری رنگ، با لکه‌های سیاه وسفید: سپاه انجمن کرد بر مای و مرغ / سیه گشت خورشید چون پرّ چرغ (فردوسی: ۷/۲۳۸)،

فرهنگ فارسی هوشیار

چرغ

(اسم) پرنده ایست شکاری از رده شکاریان روزانه جزو راسته عقابها که حثه اش از باز و حتی از کلاغ معمول نیز کوچکتر است. استخوان تارس پای این پرنده بلند و قوی و نیروی پنجه هایش متوسط و بالها و پرهای دمش طویل است. چرغ برنگهای خاکستری بالکه های سیاه و سفید دیده میشود چرخ صقر.

فرهنگ معین

چرغ

(چَ) (اِ.) پرنده ای است شکاری از نوع باز و به اندازه کلاغ با رنگ خاکستری و لکه های سیاه و سفید.

گویش مازندرانی

بحری قوش

قوش دریایی

واژه پیشنهادی

نوعی قوش

قوش دم‌سفید

قوش سوینسون

قوش سیاه بزرگ

معادل ابجد

چرغ، قوش

1609

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری